شخصیت

کارگاه شخصیت پردازی در سینما، قسمت 1، موزه سینما

جلسه اول کارگاه شخصیت پردازی در سینما با رویکرد کهن الگوها و نگاه به چهارده شخصیت کهن الگو در  موزه سینما توسط علی شاه محمدی برگزار شد.

ویدئوی تدوین شده جلسه اول: شخصیت پردازی در سینما

خلاصه بسیار فشرده ای از آنچه که در این جلسه گفته شد را با شما به اشتراک می گذارم:

آنچه فیلمنامه‌نویسان را از هم متمایز می‌کند این است که داستان را بشناسند و به زندگی خوب نگاه کنند.

ژان رنوآر می‌گوید: “کارگردان‌های نسل اول به زندگی نگاه کردند و فیلم‌های خوبی ساختند. کارگردان‌های نسل دوم به فیلم‌های کارگردان‌های نسل اول و زندگی نگاه کردند و فیلم‌های خوبی ساختند. اما فیلمسازان نسل سوم فقط به فیلم‌های کارگردان‌های نسل اول و دوم نگاه کردند و نتوانستند فیلم‌هایی به قدرت فیلمسازان پیش از خود بسازند”. بنابراین نباید ارتباطتان با جریان زندگی قطع شود.

جان هیوستن فیلمساز آمریکایی معتقد است «دوربین دو وضعیت دارد؛ ایستاده و نشسته» همچنین جان فورد نیز می گوید «دوربین را بکار و بگیر». آنچه که سینمای ویژه را از سینمای معمول متمایز می‌کند فیلمنامه است درغیر اینصورت تکنیک‌های کارگردانی براحتی آموختنی هستند.

فیلم «پنهان» میشائیل هانکه هیچ تکنیک نامتعارفی به لحاظ کارگردانی ندارد و آنچه این فیلم را از دیگر فیلم‌ها متمایز می‌کند نگاهش به زندگی است. مثل فیلمهای کیارستمی.

عباس کیارستمی قصه‌گوی خوبی بود اما آگاهانه به سمت سینمای کمتر قصه گوی «طعم گیلاس» و «کلوز‌آپ» رفت. همانطور که می‌دانید فیلم خیلی خوب کلوزآپ در دنیا طرفداران زیادی دارد به طوری که در بلژیک سایتی به نام “سبزیان” کاراکتر اصلی این فیلم وجود دارد.

 کلوزآپ هفت زاویه دید دارد؛ در واقع می‌توانم بگویم هفت صدا در این فیلم وجود دارد، این رویکرد در سینمای جهان به پلی فونیک یا چند صدایی شناخته می شود، اینکه کارگردان نگاه خود را ارجح بر همه نگاهها نداند و به نگاه‌ها و صداهای دیگر نیز در فیلمش اهمیت دهد.

ابتدا باید بدانیم که کهن الگو چیست؟ از همان آغاز، پیش از اینکه انسان متمدن شود درباره چیزهایی که می‌دید و درک نمی‌کرد یا نه می دید و نه درک می کرد، داستان می ساخت. داستان سبب از میان رفتن ترس او از ناشناخته ها می شد. مانند عدم درک بر آمدن ماه، فرو رفتن خورشید، تعدد و هستی ستاره ها، زندگی، تولد، مرگ و…

اساطیر جوامع بشری بر اساس کهن الگوها بنا شده به همین دلیل برای نوشتن مهم است که شما بر کهن الگوها مسلط باشید.

عباس کیارستمی معتقد بود تا محلی نباشید بین‌المللی نمی‌شوید. ضمن اینکه کهن الگوها سبب شدند شاخه مهمی به نام ادبیات تطبیقی شکل بگیرد زیرا همه کهن الگوها در نهایت به یک ریشه و نهاد می رسند و همه قهرمان‌ها یک قهرمان هستند.

همان مفهومی که جوزف کمبل در کتاب قهرمان هزار چهره مطرح می کند.‌ کهن الگوها در جوامع گوناگون تحول یافتند و به انها اضافه یا از آنها کم شد. مثل داستان رستم و سهراب شاهنامه که نظیری در فرهنگ‌های دیگر مانند تراژدی‌های یونان باستان دارد.

امروز سینمای هالیوود از کهن الگوها تغذیه می‌کند و این کار را به خوبی انجام می‌دهد و به مرور به سمت ترکیب کهن‌الگوها پیش می‌رود. سینمای اروپا نیز دهه هاست از کهن الگوها تغذیه می کند. برگمان در فیلم «پرسونا» به انسان و کاراکتر درون او و نقابش اشاره دارد.

فیلم «شرم» استیو مک‌کوئین نیز بر مسائل انسانی به عنوان روابط کهن الگویی تاکید دارد.

بدین ترتیب مسائل انسانی و احساس حیات و مرگ و هستی انسان در طول هزاره ها سبب پیدایش کهن الگوها شدند.

هنگامی که راجع به این مسائل در فیلم حرف می‌زنید فیلم معنا و عمق پیدا می کند و از مسائل سطحی روز مره و عوامانه خارج می‌شود.

چهار ترکیب وجود دارد: انسان عادی در شرایط غیرعادی، انسان غیرعادی در شرایط عادی، انسان غیرعادی در شرایط غیرعادی و انسان عادی در شرایط عادی که ما می‌توانیم برای تمرین نوشتن یک شخصیت دراماتیک را در این چهار موقعیت قرار دهیم.

شخصیت واقعی یا دراماتیک را شخصیت سه بعدی می گویند که در مقابل آن شخصیت مسطح یا دوبعدی قرار می‌گیرد.

شخصیت‌های سه بعدی به جهان هستی اتصال دارند و به واقعیت اشاره می کنند؛ مانند مثال شرکت کننده عزیزی که نوشتند تراپیستی که خودش بیشتر به درمان نیاز دارد.‌در مقابل شخصیت‌های کلیشه‌ای بر اساس الگوهای از پیش تعیین شده پیش می‌روند.

از طرفی چون شخصیت‌های دراماتیک به واقعیت‌ها اشاره می‌کنند داستان‌هایی به عمق هستی و واقعیت زندگی تولید می‌کنند اما شخصیت‌های کلیشه‌ای داستان‌های دو بعدی قابل حدس تولید می‌کنند.

استاک کاراکتر که شکل دیگری از شخصیت کلیشه ای است از نظر ویژگی بر طراحی شخصیت کلیشه ای استوار شده و اما با شخصیت‌های کلیشه‌ای تفاوتی هم دارد.

مثلا کاراکتر ها معلم و مرشدی دارند که طی طریق کرده و اطلاعاتی به شخصیت ما می‌دهد و راهنمای او می‌شود تا به هدفش برسد. شخصیت اصلی   پروتاگونیست است و استاک کاراکتر کمک می‌کنند شخصیت اصلی ویژگی‌های خود که باور ندارد را بشناسد یا باور کند.

نوشته‌های مشابه